فقط فرض کن
فرض کن پاک کنی برداشتم
ونام تو را
از سر نویس تمام نامه ها
و از تارک تمام ترانه ها پاک کردم
فرض کن با قلمم جناق شکستم
به پرسش و پروانه پشت کردم
و چشمهایم را به روی رویش رویا و روشنی بستم
فرض کن دیگر آوازی از آسمان بی ستاره نخواندم
حجره ی حنجره ام از تکلم ترانه تهی شد
و دیگر شبگرد کوچه ی شما
صدای آوازهای مرا نشنید
بگو آنوقت
با عطر آشنای این همه آرزو چه کنم؟
با التماس این دل دربدر
با بی قراری ابرهای بارانی
باور کن به دیدار آینه هم که میروم
خیال تو از انتهای سیاهی چشمهایم سو سو می زند
موضوع دوری دستها ودیدارها مطرح نیست
همنشین نفس های من شده ای
با دلتنگی دیدگانم یکی شده ای
سه شنبه 15 شهریور 1390 - 8:15:34 PM